بسم الله الرحمن الرحیم
قرار شد که بیایی و از ستاره بگوییصدای پنجره باشی و از نظاره بگویی
تمام قصهی دردِ هزار و یک شب ما را- بدون آنکه بخوانی- به یک اشاره بگویی
نشان صبح همین بود، همین که «حی علی العشق»تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی
برای دخترکانی که سهم خاک نبودندتو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی
و موج، پشت سرِ موج، به صخرهها بزنی تااز آن حقیقت آبی در این کناره بگویی
چه سبز میشود آن روز که در صدای سواریغزل دوباره بخوانی، اذان دوباره بگویی
چشم تا وا میکنی چشم و
چراغش میشوی
مثل گل میخندی و شب بوی باغش میشوی
شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش میشوی
میرسی از راه و پایان فراقش میشوی
غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند
خوش بحال «آمنه» وقتی نگاهت میکند
با «حلیمه» میروی تا کوه تعظیمت کند
وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند
هر چه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند
ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند
خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی
دایه ها را هم ز مادر مهربان تر میکنی
دیده نورت را که در مهتاب بی حد میشود
آسمان خانهاش پر رفت و آمد میشود
مست از آی أینَ الفاطِمیُّون؟......
ادامه مطلبما را در سایت أینَ الفاطِمیُّون؟... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 2fatemiioon3 بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 15:32